حرف های گهگاهی (1)

82 درصد مخاطبان گفتند لحنتان عالی و معرکه است. حال چه ایده ای برای آیندۀ وبلاگ دارید؟

آمار مطالب

کل مطالب : 160
کل نظرات : 530

آمار کاربران

افراد آنلاین : 1
تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

بازدید امروز :
باردید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید سال :
بازدید کلی :

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان WWW.chepiha.LoxBlog.Com و آدرس chepiha.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






آمار وب سایت:  

بازدید امروز :
بازدید دیروز :
بازدید هفته :
بازدید ماه :
بازدید کل :
تعداد مطالب : 160
تعداد نظرات : 530
تعداد آنلاین : 1

<-PollName->

<-PollItems->

جزیره قشم اخبار جزیره قشم
تبلیغات
<-Text2->
نویسنده : Chepih
تاریخ : چهار شنبه 23 شهريور 1390
نظرات

 توی اخبار، مصاحبه ای با فرماندار یکی از ولایت های افغانستان ترتیب داده بودند. او خود را این گونه معرفی کرد: میراج الدین پتان ! *** ما را باش فکر می کردیم پتان شکل جمع کلمه" پت " به معنای کوتاه قد است. یعنی خیال می کردیم افغانی های ناز و مامانی ساکن حاشیه هلر به صفت جالب " کوتاه قدها " معروفند. همان تئوری را هم پذیرفته بودیم با وجود اینکه 90 درصدشان لینگ شان از لینگ من هم دراز تر است. تازه فهمیدیم چه اشتباهی مرتکب شده ایم. *** پس این اسم سابقه تاریخی دارد و فلسفه محکمی پشتش هست. *** یکی از بر و بچ ما می گفت بعید هم نیست این فرماندار محترم بچگی هایش را توی جزیره به کارهایی فرهنگی چون بارگیری و بیل و کلنگ زنی و حفر کَل هووی مشغول بوده است. همین جا بوده که مردم او را پتان صدا زده اند. بعد از اینکه به مال و منال رسیده و برگشته وطنش، آن لقب همچنان یادش مانده و تصمیم گرفته همان را به عنوان فامیلی خود انتخاب کند.

توی همه تابلوهای اعلانات مسجد جامع و سایر مساجد هلر، روی تمام در و دیوارهای شهر اعلامیه ای مهم و حیاتی برای بقای نسل بشر روی این کره خاکی زده شده بود. و چه جمعیتی هم دور آن اعلامیه ها جمع شده بودند. همه از سر و کول هم بالا می رفتند تا آن اعلامیه ها را بخوانند. ما را که می شناسی، بی خیال. اصلاً انگار نه انگار راهمان را گرفتیم رفتیم ولی ناخواسته و با استفاده ار آن مزیت منحصر به فردمان، به لطف آن لینگ دراز اعلامیه را دیدیم و فهمیدیم باز این ها چه برنامه ای ریخته اند. نوشته بودند مراسم سخنرانی شیخ ر یا همان حمه ج خودمان و دوستان، موضوع : جهنم . مکان : روستای تیاب خونسرخ !    الان ما چکار کنیم که ایشان می خواهند تشریف ببرند فلان کوره دهات برای سخنرانی. این کار یعنی چه؟ مرد حسابی، توی هلر هم که سخن میراند حرف هایش را گوش نمی دهیم و صدای قمیشی را ترجیح می دهیم. الان انتظار داری برای سخنرانیش برویم روستای تیاب؟ شما چقدر دلتان خوش است. بابا جان قرن بیست و یکه. سال 1390 . بد نیست یک کمی با زمانه جلو بروید . انگار همه مشکلات جامعه حل شده و کسی دل مشغولی خاصی نداره و میتونه برای استفاده از مروارید کلام استاد گَر بگیرد به سمت تیاب. الان تنها دغدغه دینی تان باید این باشد که به بچه تان اصول نماز را یاد بدهید تا سر پیری که خواست نماز بخواند بلد باشد. وگر نه نمازهای چولَنگ های ما همش از سر اجبار است و نماز های خود ما همش از سر عادت است و حضورمان در مساجد همش به خاطر حفظ شأن و آبرو.    اعلامیه خونسرخ را اینجا پخش می کنی؟ شما حالتان خوبه؟ چه خبرا؟ زن و بچه ها خوبن؟ زن دوم و بقیه بچه ها چطور؟ سومی کی سر می رسه ایشاالله؟ چی؟ وقتی برا اولی از طرف عزرائیل کارت دعوت رسید؟ خوبه. موفق باشی. خداحافظ.
 

روی یکی از گنوغ های هلر یک تست هوش انجام دادند تا میزان ناخالصی ها و درصد آی کیو او را بسنجند و با گنوغ های قبله ای مقایسه کنند. او را با تشریفات مناسب و با تیپی خفن به محل آزمون بردند. درهای جلسه رأس ساعت 8 بسته شد و هیچ احدی حق عکس برداری ، صدابرداری یا فیلمبرداری و تهیه کلیپ نداشت. داوطلب گرامی ما سوالات عمومی را با سربلندی هر چه تمام تر به اتمام رساند. دفترچه آزمون اختصاصی فقط یک سوال داشت و آن را هم باید شفاهی جواب می داد. سؤال این بود: " به نظر شما خروس روی کاه تخم می گذارد یا روی سنگ؟ " این همشهری باحال ما یک نگاه گذرا به صورت مسئله انداخت و در حالیکه قیافه ای سرشار از احساس بی تفاوتی و بی اعتنایی و اعتماد به نفس به خود گرفته بود، عینکش را کنار زد و فکورانه این شعر را خواند: هر کسی می پرسد از من در چه حالی در چه کاری/ تو که اهل روزگاری خبر تازه چه داری / می بینن اما می پرسن چه سؤال خنده داری....... خبر تازه چه دارم خبر تازه چه داری / تو چرا باید بپرسی تو که اهل روزگاری / می بینی اما می پرسی چه سوال خنده داری........    او پس از بیان این شعر زیبا ، نگاهی تحقیر آمیز به مراقبان جلسه و طراحان کنکور آی کیو انداخت و گفت: " سؤالتان مسلماً اشتباه است و خروس اصولاً تخم نمی گذارد ".    صدای فریاد و هلهله همشهریان آقا عاقل داستان ما به هوا برخاست. او از این آزمون سخت گذشت و مشخص شد همین دیوانه هلر از خیلی از عاقلای قبله ای هم باهوش تر است. عاقل خوشحال و سرمست از این موفقیت بی نظیر، دست برد تو جیبش و یک دهن ناس ریخت توی دستمال کاغذی و زد بالا. مسئولای منطقه ای و کشوری و پزشکان روان شناس در حال تهیه تأییدیه سلامت عقل و هوش باهوش داستان ما بودند که او یهویی در حالیکه مشخص بود ناس حالش را جا آورده است و دوپینگ مؤثر واقع شده است رو به افرادی که متحیرانه داشتند جلسه را ترک می کردند کرد و گفت : خروس که تخم نمی گذاره. هر که گفته اشتباه کرده. خروس مستقیم جوجه به دنیا میاره و خودش تا سه سالگی به جوجه هاش شیر میده. بَخُّدا. باور ناکُنی؟ برو در خانه حمه ج اَ خُدی بپرس.

 


تعداد بازدید از این مطلب: 328
|
امتیاز مطلب : 81
|
تعداد امتیازدهندگان : 19
|
مجموع امتیاز : 19


مطالب مرتبط با این پست

سلام. خوش آمدید. نظرات شما موجب دلگرمی ماست. سپاس.


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود